Tuesday, January 30, 2007

گشت و گذاری در "سطح" شهر

گشت و گذاری در "سطح" شهر
خیلی وقت است که می خواهم راجع به گرافیتی و اخیرا درباره نوع وطنی اش بنویسم و اما مجالی پیدا نمی کردم, به عنوان کسی در حوزه تایپوگرافی کار کرده ام گرافیتی همیشه برای من جذاب بوده است چرا که کار با دست و حس و حال تجربی آن, به خصوص با حرف فارسی را همیشه دوست داشته ام. چه زمانی در پارکینگالری برنامه طراحی ونقاشی برپا بود ( بین سالهای 1375 تا 1384) و بصورت تجربی کلاژ و مونوپرینت کار می کردیم , چه وقتی برای کتاب تصویری منظر و مجله معماری اندیشه ایرانشهر یا برای آرشیو شخصی خودم, از سطوح مختلف شهری عکاسی می کردم؛ طی این سالها به تصاویر و نوشته هایی برخوردم که برایم آشنا می نمود و به عنوان پدیده ای مستقل می شد درباره شان نوشت و خواندشان. هر چند اولین برخورد من با گرافیتی واقعی, در سفرم اولم به آلمان بود در سال 1381, آن هم وقتی از شهر اتو کشیده فرانکفورت با قطار به سمت شهر کوچک اِسن می رفتم در حاشیه مسیر راه آهن و گاه کنار اتوبان هایی که جلوی راهم سبز می شدند سطوح رنگی و ناهمگونی را با رنگهای بعضا تند و فلئورسنت می دیدم و نگاهم آنها را تا جایی که در دیدرس ام بودند همراهی می کرد. تنها شنیده بودم که این کار جریمه های سنگینی دارد.

شعارنویسی ها (دیوارنویسی ها) و استانسیل ها در ایران قدمتی چندین وچند ساله دارند و یکباره با هیجانات چند جوان جویای نام پدید نیامده اند, یادم می آید که در کتابخانه پدربزرگم کتابی بود با عنوان دیوارها سخن می گویند که تماما عکس بود, شاید هم مقدمه ای کوتاه داشت, و از شعارهاو و استانسیل های نزدیک انقلاب تا بعد از آن, در باجه تلفن گرفته تا دیوار های بزرگ ؛ آن موقع که هفت هشت ساله بودم شاید اولین وسوسه اینکار در دلم افتاد! هر چند شاید به خاطر ترس یا تربیت خانوادگی تا الان برعلیه (!) دیوار کسی جز دیوار پارکینگ ( آن هم به دفعات, یکبار برای چیدمانی در سال 1377 و بار های بعدی به بهانه های مختلف) یا روی بوم های نقاشی ام دست به اسپری نبرده ام . معنی و حسرت ازبین رفتنش را هم به خوبی می دانم که خودم بارها مجبور شدم دیوارها را رنگ کنم !

چکیده تاریخ گرافیتی, اولین نمونه ها و انگیزه ها یش را, را هم دوست گرافیتی نویس فنلاندی ام کاری کوپالا که با او درپروژه استریت آرت اگزوسیتی آشنا شدم در استانبول طی سخنرانی اش برایمان شرح داد, و اینکه قضیه از چه قرار بوده از جریانات ابزود هنری گرفته تا ریشه هایش در هنر پاپ ونیز بحران هویت؛ دانستن آنکه بر گرافیتی واقعی چه گذشته است تا به این ضلالت رسیده که
Life style
پیدا کرده و کارخانه رنگ و گرافیتی شاپ و استفاده ابزاری از آن چیزی در ابتدا خودجوش متفاوت و بکر بوده در کار تبلیغات و
Fashion
که جای خود دارد.
دیدن ویدئوی مستندی را که
Karri
در باره گرافیتی ساخته بود نیز خالی از لطف نبود, این کار کتاب سیاه هلسینکی (یا پرونده سیاه هلسینکی) نام دارد و سعی دارم آنرا در تهران به بهانه ای به نمایش در آورم.

اما آنچه این روز ها از در و دیوار سایت ها (و نه خود شهر) بالا می رود تصاویر کج ومأعوجی است که به شکلی زننده تقلیدی و بی خلاقیت است و انگار برای مصرف وبلاگ ها/سایت های بی شماری که مثل قارچ روئیده اند تولید انبوه شده اند و نیز برای به رخ کشاندن اینکه زبانه های شوم و کثیف گلوبالیزم به اینجا هم کشیده شده است و ما هم خیلی پیشرفت کرده ایم(!) که گرافیتی داریم وعموما درحومه های شهر بزرگ بی درو پیکرمان تهران بدور از تضادهای حاد نژادی و فرهنگی اروپا و امریکا در صلح وصفا رنگ می پاشیم؛ اما آسیب شناسی اینکه این گونه برخورد های سطحی با هنر در عرصه عمومی( بخوانیم هنر شهری) به شدت لازم است ولیک در این نوشته کوتاه نمی گنجد, اینکه چقدر آن, غذای ژورنالیستی برای آنطرف ( همان غربی که بر علیه اش گریبان می درند, اما کامنت ها و تشویق هایش را نیز با جان و دل می پذیرند) و خوراک تبلیغاتی برای رسانه های عمومی غرب که ذوق زده حلوا حلوایش کنند که به این بهانه که در ایران هنر زیرزمینی و معترض وجود دارد آن هم تحت چه شرایطی و چه حکومتی!؛ زهی خیال باطل! فکر می کنم ما از قطار جا مانده ایم و این عادت ایرانی که هر چیز غربی و مدرن را تا به گند نکشیم ول کن معامله نیستیم نیز بی تاثیر نبوده است. یکی نیست بپرسد چرا اصولا ما باید سوار شویم؟ اینکه می گویم بی خلاقیت از آن جهت است که خط فارسی آن چیزی را دارد, که غربی ها در خواب هم نمی بینند این را در استانبول متوجه شدم : اتصالات و ترکیب حروف فارسی خود منحنی هایی را در خود داشت که دیگرانی که به لاتین می نگارند برای طراحی/دفورمه کردن آنها مدتها اتود می زنند. دیگر اینکه من می توانستم به خطی بنویسم که الفبایش دیگر برای کسی قابل خواندن نبود, هر چند در و دیوار شهراستانبول و کتیبه های منازل و مساجد و چشمه هایش پر بود از این حروف. یک جفت از بر چسب هایی که با خود داشتم نیز همین کیفیت را داشتند و اکثرا از سوی مردم به عنوان تهدید به آنها نگاه می شد و جزء اولین ها بودند که محو می شدند چراکه غریبه و نا آشنا بودند, گاهی هم ماژیکی قرض می کردم چیزی می نوشتم ناخوانا برای همه و لذتی داشت که نگو.

طبیعتا اسثتنا هایی هم در این بین وجود دارد,همین بهارامسال یکی از این همین برادران برای نمایشگاه افسردگی عمیق تر یک طرح استنسیل فرستاد به این مضمون: کودکی با چشمان تنگ و لبخندی بر لب در جلوی کادر با پیرمردی درپس زمینه که از دور او را می پاید؛ روی طرح با حروف انگلیسی نوشته شده بود
I hide Atom bomb
,در فرم شرکت در نمایشگاه هم نوشته بود
Anti-Us Series
من بمب اتم پنهان می کنم , جواب نامه من به این دوست محترم این بود که همانطور که می دانید جای گرافیتی توی خیابان است نه گالری! از ایشان خواستم تا اطراف گالری طراحان آزاد یا هر کدام از سه گالری دیگر آنرا اجرا کند و ما نیز ملت بازدید کننده را به آن سمت ها هدایت کنیم تا آنها را کشف کنند , نمی دانم ایشان فروتنانه نپذیرفتند یا اینکه کدورتی پیش آمد یا سوء تفاهمی شد به هر حال گذشت.
و ما ماندیم با حوض عمیق مان!

با همه این تفاسیر آنچه هنوز از نگاه به درو دیوار شهر میتوان فهمید این است که شهر هنوز در تصرف بیلبُردهای ریز و درشت و نقاشی دیواری های خاک گرفته و شعارهای هشدار دهنده است و این جریان نا مرئی-در زیر سطح شهر- شاید سر به بی راه نهاده باشد که اثری بر زندگی مردمان عادی ندارد, شاید تنها ماموران سازمان زیبا(!)سازی را فقط, هر از چند گاهی به زحمت و خرج اندازد!

امیرعلی قاسمی
تهران
بهمن هشتاد و پنج
--------------------
  1. Graffiti
  2. Essen
  3. Karri Kuoppala
  4. سبک, شیوه و طریقه ی زندگی
  5. Underground

Monday, January 29, 2007

خالي بودن وجود

Emptiness of Being (in PDF)

جلسات هفتگی تهران برقرار است

جلسات هفتگی تهران آهسته و پیوسته پیش می رود هر چند کمی سخت که تو این ترافیک وگرفتاری همه را دور هم جمع کرد اما هر چه هست امیدوارم که بحث های جدی و سازنده مان خوب و ادامه دار بماند,از طرف اعضای ورکشاپ آلمان قرار است کارهای ویدئو بدستمان برسد برای نمایشگاه دسترسی محدود که فکر میکنم برای داشتن ایده ای از آن طرف خوب خواهد بود در وبلاگ که انگلیسی ورکشاپ که خبری نیست جز پست های آذین فیض آبادی که آن هم معلوم نیست چرا به جایی که از برلین برای ما بنویسد, هی مداوما تصاویرتکراری - که همه دیده اند - را از گرافیتی و فشن پست می کند اگر قرار است تصاویر بارگزاری مجدد بشوند, این راهش نیست ما باید بدانیم آن طرف چه خبر است مگر نه؟ آذین خان؟
قرار است تا روز پنجشنبه اعضای تهرانی ورکشاپ هریک ایده ها ونظرات خود را برای ورک شاپ اینجا پست کنند تا تبادل نظر کنیم علت اینکه هنوز در وبلاگ انگلیسی چیزی ننوشته ایم این است که هنوز در تهران و به فارسی حرف هایی هست که باید گفته شود و بحث های جالبی که باید دربگیرد و باید بگویم جلسه دوم بسیار روشنگرانه بود و از همه همینجا تشکر می کنم

از زیبا مغربی هم بخاطر وقتی که گذاشته و مقاله آلیا رایان را ترجمه کرده ممنونیم

Saturday, January 20, 2007

Images, Perception and Stereotype


مطلب الیا رایان یکی ازاعضا ی پروژه "بارگذاری مجدد تصویر" به خاطر پرداختن به مفاهیم جدید و مطرح در حوزه علوم انسانی وهنرهمچون دیگری، بازتولید، قدرت ایماژ واحاطه شدن در دنیای تصاویر و کلیشه ها حایز اهمیت است وبه همین دلیل به فارسی بازگردانده شده است اگر چه مباحثی که در این نوشتار به طور اجمال به آن ها اشاره شده، بسیارگسترده است اما متن زیر می تواند سرنخ هایی را برای ادامه این مسیر دراختیار ما قرار دهد.

بارگذاری مجدد تصاویر
تصاویر، دریافت وکلیشه ها


یک جستجو و پرسه افکار

چشمانتان را ببندید وبه شهر های زیر فکر کنید، نترسید ای یک جلسه هیپنوتیزم نیست بلکه تنها یک تلاش است.
(اگر چه هیپنوتیزم می تواند ایده خوبی برای برنامه ریزی دوباره مغز باشد- من این اندیشه را در پایان مقاله دنبال خواهم کرد پس در این حالت بمانید).
دوباره چشمانتان را ببندید وبه شهر های زیر فکرکنید: تهران، رام الله وقاهره.
چه تصاویری در ذهن دارید؟

تصویر خاور میانه تاریخ بلندی دارد. نقطه شروع آن را می توان در کلیشه های شرق شناسان یافت، کلیشه هایی در مورد شرق رازآلود واحساس گرا و روح شیطانی بربرها ومسلمانان وحشی . تصاویری که در زمان حمله ترک ها به وین در اواخر قرن 16 بر روی مس حکاکی شده بودند. با ادامه حملات نظامی درقرن 17 و18 سیلی از آگهی ها و جزوا ت بر علیه ترکها همزمان با جنگ منتشر شد. دومین دور تهیه تصویر از خاور میانه به موازات حمله ناپلئون به مصر در سال 1798 اتفاق افتاد که در ها را به سوی شرق شناسان باز کرد. شرق شناسان، کسانی که ساکنین خاور میانه و محیط زندگی آنان را طبقه بندی می کردند وتوضیح می دادند. از آن زمان بازتولید بصری نه تنها عملی برای نگه داشتن عقاید جدید بود بلکه وسیله ای برای تثبیت این عقاید وابزاری برای سلطه بود. تاریخ میان سرکوب گر وسرکوب شونده عمیقا با باز تولید بصری پیوند خورده است. تصویر، موضوع را تنزل می دهد وساده سازی می کند درحالی که نقش بیننده را ارتقا می دهد. در حال حاضر آن چه باز تولید ذهنی نقاشان بوده است، فرایند روزمره رسانه ها گشته است، فرایندی که عینی پنداشته می شود.چونان تصویر خاورمیانه. چگونه این فرایند تولید پایان می گیرد؟
پیش از همه، اجازه دهید آن چه راکه ما ازکلمات "تصویر"و "ایماژ" (انگاره) در نظر داریم توضیح دهیم. تصاویر، بیرونی، مادی و وسیله ای برای توصیف عینی می باشند. " ایماژ" ها اما درونی وتخیلی ومحصول فرایند برچسب زدن وتبدیل ادراک به کلیشه هستند. همچنان که بلتینگ بیان می کند، سه تفاوت مختلف در عملکرد تصویر وجود دارد:
تصویر به عنوان منبع اطلاعات
تصویر به عنوان حامل احساسات
و همچون حاملی برای خواهش و غرض مخصوصا درزمینه سیاسی
ترکیب این سه عملکرد خصلت فریبکارانه تصویر را مخفی می کند.
والتر لیپمن، پیشگام علوم ارتباطات ورسانه ها، روشی را که ما جهان را بدان وسیله می بینیم این گونه خلاصه می کند:
" این گونه نیست که ما در ابتدا ببینیم و بعد چیزها را معنا کنیم بلکه ما ابتدا معنا می کنیم وسپس می بینیم."
پیش گزینش ودریافت دو موضوع مهمی که بر همه ما تسلط دارند و هیچ کس نمی تواند خود را از آن رها سازد. اصولا دریافت گزینشی امری کاملا طبیعی است. همان گونه که ما نیاز به وسیله ای داریم که راهمان را در این دنیای آشفته پیدا کنیم. وسیله ای که گاه بی ضرر است، به شرطی که خصلت ساده سازش را فراموش نکنیم وگاهی خطرناک، زمانی که می ایستیم تا به پشت پرده نگاه کنیم وپیامی را که دریافته ایم ، منعکس نماییم. پیش از آن که قضاوت ویا محکوم کنیم.
در دهه های اخیر ما پیروزی تصاویر تکنیکی و اشاعه آن را تجربه کرده ایم، تصاویری که شیوه های دریافت ما را به چالش می کشند. مکان هایی که به لحاظ جغرافیایی مایل ها از ما دور هستند اما هر عصر وارد اتاق نشیمن ما می شوند و این نزدیکی افسانه ای می تواند هرلحظه با دکمه ای خاموش شود. رابطه زمان/مکان در حال تغییر است. و ما می توانیم در رویدادها از یک فاصله ایمن درزمان واقعی مشارکت نماییم. افسانه و واقعیت درهم تنیده اند. ما این واقعیت را تنها درمواقع افراطی تشخیص می دهیم، زمانی که ما با مصایب وجنگ روبرو هستیم. تصویری که بر قرن 21 حکومت می کند و به وضوح از ایماژی جدید خبر می دهد. ما می توانیم صحنه نمایشی را که فاجعه 11 سپتامبر و همین طور جزیان زنده حملات بغداد وطوفان سونامی را به خاطر آوریم.
به خاطر اهمیت "کلمه" که در سال 1967به وسیله ریچارد ررتی دانشمند زبانشناس اظهار شد، ما حرکت به سوی رمزگشایی تصویررا به جای رمزگشایی متن تجربه می کنیم. جذابیت تصاویر تکنولوژیک افزایش می یابد بدون افزایش آگاهی درباره رمزگانی که دریافت می کنیم. ، آن ها ما را مقید می کنند در حالی که ما ذات آن ها را نمی شناسیم.
همچنان که تئوریست نظریه ارتباطات وی.فوسلر اظهار کرده است،"... به نظر می رسد تا به حال اندیشه های نظری به طور اساسی درباره پیامد های این فرایند وجود ندارد، این که چگونه تصاویر تکنولوؤیک را بخوانیم یا چگونه باید بخوانیم. در عوض آن ها روز و شب در خیابان ها، در اتاق کار ، در خانه بر سر ما ریخته می شوند. ".
با پیشرفت علوم انسانی وتمرکزبر روی اینجا واکنون، حس بینایی توجه بیشتری را نسبت به سایر حواس به خود جلب کرده است و مکان نخست را در ردیف مقیاس های حقیقت به خود اختصاص داده است. " چشم خردگرا" شاهدی در تقابل با "باور از پای در آمده" است. پرسپکتیو تک نقطه ای حلقه ارتباط میان رنسانس غربی وشیوه نفوذش بر نظام ارزشی و شیوه دیدن جهان است. توسعه تکنیکی و توانایی های روزافزون برای شکل دادن وکار کردن با تصاویر تکنیکی دلیل مهم برای سلطه ایماژ بر پیرامون ماست.
" تحول شمایلی یا تصویری"، موضوع مورد توجه علم فرهنگ را نباید همچون مدی زودگذر انگاشت بلکه باید آنرا گام هایی به سوی توسعه رشته های مختلف علمی دانست.

تنها در ذهن توست...

برای بیان تغییری که به وسیله تحول تصویری ذکرشد، هانس بلتینگ مورخ هنرعبارت معروف کتاب مقدس رابه این صورت با شرایط جدید تطبیق داده است
"در آغاز تنها تصویر بود"
تصاویر با رمزگان انتزاعی خود متقاعد کننده تر از زبان هستند. مطمئنا، زبان بیشتر قابلیت تفکیک دارد وامکانات کاملا بیشتری را برای شرح جزئیات پیشنهاد می کند ولی فاقد قدرت دریافت بی واسطه است. در شیوه ادراک ما، به محض ترکیب حس بینایی را با یک حس دیگر، حقیقت مسلم انگاشته می شود. گویی تصاویری که جهان را بر روی شبکیه ما نمایش می دهند(نقاشی یاعکس) چیزی جز واقعیت نیستند گرچه هر دو( نقاشی وعکس) تنها تقسیمات تاریک و روشن در فضای دو بعدی هستند. اما دریافت ما پیامد ساختار بسیار پیچیده و فرایند تفسیر است که ریشه در پیش فرض ها و خاطرات وتجربیات ما دارد .
مغز ما از دانش خود استفاده می کند و می تواند به عنوان یک نظام خود مرجع توصیف شود. نظامی که می تواند تصویر جهان را خارج از حدود اطلاعات موجود، شکل دهد. مغز مدلی از جهان را طراحی می کند و اطلاعات به دست امده را با آن مقایسه ومحتمل ترین راه حل را جستجو می کند. وجالب آن است که این فرایند رابه عنوان واقیعت، تفسیر می کند.
ما یاد گرفته ایم که جهان را نه به عنوان زمینه عکس بلکه جهان را از طریق عکس ببینیم در نتیجه تصویر دارای نقشی فعال می شود، نقشی که تاثیر می گذارد و بینش، زندگی و بودن ما را شکل می دهد. دنیای تصاویر، دنیای واقعی می شود، سطحی یخ زده از واقعیت.
اگر این واقعیت را اضافه کنیم که بشر گرایش به ساده سازی پیرامون خویش دارد تا در میان جریان پایان ناپذیر اطلاعات راهی بیابد، متوجه پیامدهای ادراک مفهوم "دیگری" می شویم.
زمانی که افکار ومشاهدات مربوط در این زمینه را خلاصه می کنیم، می توان گفت که ما به وسیله کارخانه بزرگ باز تولید احاطه شده ایم، که برای پیشرفت به چرخ های مذهب، تاریخ هنر و روانشناسی توسل می جوید.
تصاویر که در رابطه با یک رویداد در ذهن ما نگهداری می شوند وبه یک ایماژ تبدیل می شوند در مواجهه با رویدادی شبیه دوباره فرا خوانده می شوند.

پوشش خبری رسانه ها مثال مناسبی برای قدرت تصویر است، اگر ما از مکانیزم چرخه تولید تصاویروجریان فزاینده تصاویر تکنیکی وامکان بهره برداری از آن ها آگاه نباشیم، در حلقه تصاویری گرفتار می شویم.که عملکردشان کمتر انتقال اطلاعات است وبیشترتصدیق دیدگاه ها و تصورات موجود.
همچنان که بلتینگ بیان می کند، خطر در ترکیب سه عملکرد تصویر نهفته است: منبعی برای اطلاعات بودن، حاملی برای احساسات بودن وحاملی برای قصدی خاص.
نادیده گرفتن قدرت تصویر می تواند مصیبت آمیز باشد، چرا که ما احتیاج داریم که فهمی عمیق تر ازشیوه دریافت خود داشته باشیم ، فهمی عمیق تر تا به شیوه دریا فت وتفسیر هایمان آگاه باشیم ، نه تنها در موردعلم بلکه درمورد تولید تصاویر.زمان آن فرا رسیده است که ایماژهای جدیدی را در ذهنمان بپذیریم. زمانی برای شکستن سطح. ما به هیپنوتیزم برای برنامه ریزی مجدد دیدگاه هایمان مان احتیاج نداریم، بلکه به دریافتی هوشیارانه و پرسش ازدیدگاه های موجود احتیاج داریم. چشماننتان را باز کنید. زمان آن است که تصاویر را دوباره بارگذاری کنیم.

الیا رایان، فوریه 2006

Friday, January 12, 2007

Reloading Images from Tehran


hello world!
this is our 1st post in the blog which is desinged for the Tehrani pole of the Reloading Images exchange workshop, the language of this blog currently is English but we will add farsi as well, in order to ease the communication between the members who are not speaking fluent English.
You can also check the main blog for the workshop project here.

more soon.