اولین جلسهٔ گروه تهران در سال ۱۳۸۶ برگزار شد و علاقمندم که از دیدگاه خودم چیزهایی در مورد این جلسه بنویسم. این اولین یادداشت من در این وبلاگ نیز هست.
از مهمترین مواردی که در جلسهٔ روز شنبهٔ گذشته مطرح شد، ایدههای متفاوتی بود که دوستان من تصمیم داشتند حول آن ایدهها کارهایی را انجام دهند. در میان ایدهها و طرحها نشانههایی از همان مواردی که در جمعبندی جلسات قبلی به آن رسیده بودیم دیده میشود و این مسئله برای من نشانگر آن است که روی مسیر درستی حرکت میکنیم.
با وجود اینکه اجبار برای انجام و تحویل کار شاید چیز خوشایندی به نظر نرسد، اما بر طبق همان نتایج جلسات قبل، به این مسئله فکر میکردم که حالا که مجموع تفکرات کلی و انتزاعی، و نیمهفلسفی اعضای گروه به شکل متمرکز و جامعی درآمده است با مطرح شدن کارها، باب همکاری باز میشود؛ چه در بین اعضای گروه تهران و چه بین اعضای گروه تهران و اعضای گروه برلین. یعنی پنجرههایی باز میشود به ایدههای مشترک، پروژههایی که حاصل آن بیش از یک اثر خواهد بود، و... . مطرح شدن ایدهها از نظر من عالیترین بخش این جلسه بود.
یکی از موارد مهم دیگری که در این جلسه در موردش صحبت شد بحث شناخت متقابل از شهری بود که قرار است در آینده به آن سفر کنیم و در آن کار کنیم. با درصد اطمینان خوبی میتوان گفت که به دلیل تمرکز رسانهای عجیب و غریبی که این اواخر بر تهران - بعنوان نمود مردم و دولت ایران - بوجود آمده است، تصاویری که گروه برلین از تهران دارند بسی بیشتر از تصاویری است که تهرانیها از برلین دارند (هر چند که این تصاویر معمولاً مشمول پروپاگاندا و جنگ زرگری-رسانهای هستند). بنابراین ما با کمبود تصاویر مواجهیم؛ تصاویر نوعی (stereotypical) از آنچه در برلین میگذرد و گرنه همه میدانند که برلین دیوار داشته است و راجر واترز در پتسدام پلازا خوانده است و موسیقی ترنس - به احتمال! - در برلین متولد شده است و لئونارد کوهن بعد از منهتن سراغ برلین خواهد رفت و فلان و فلان و ... . اینها خرده اطلاعات بیاهمیت هستند غالباً که ممکن است خیلی هم از خواندن آنها و حرف زدن در مورد چنین چیزهایی لذت ببریم. اما کمبود ما در بررسی دقیق تصاویری است شبیه عکسی که از پنجرهٔ فلافلفروشی که نمایی به خیابان دارد گرفته شده.
برای برلینیها هم شاید «کوچه برلن» جذابیتی داشته باشد (احسان بهمنش این فکر را در کلهٔ ما انداخته است؛ البته او خود برای این فکر هزار و یک نقشه دارد).
* تصویر از ویکیمدیا کامانز، اثر حسام میرآرمندهی، منتشرشده تحت GFDL
3 comments:
والا اصولا من هیچ نقشه ای در زندگی ندارم چه برسد به کوچه برلن.
اگر هم صحبتی از کوچه برلن به میان آمد بعد از این بود که یک روز 3 -4 ساعت اون تو گشتم و چندتایی عکس گرفتم که ربطی هم به برلین نداشت
مگر از این جور عکس ها که از دوست تان کذاشتید
بعدش هم از نشان دادنش پشیمان شدم
در کل یک شوخی کوچیک بود با اعضای ورک شاپ در برلین که آن هم از گفتنش پشیمان شدم
ولی حالا چند تا رو انتخاب می کنم که
بگذارید در وبلاگ
ممنون
you have to translate this texts also in english if you want to have any connection with the berlin group before the tehran meeting.
ehsan agha lotfan in text ro be inglisi ham nbenevis ya bede tarjomash konan. bayesti ertebatat ba goruhe berlin bishtar beshe. in texti ke neveshti khube, vali nemitune ba baghye ertebat bargharar kone.
mamnun
a
Thank you for attribution (Regarding to my image on commons) :-)
Post a Comment