Saturday, January 20, 2007

Images, Perception and Stereotype


مطلب الیا رایان یکی ازاعضا ی پروژه "بارگذاری مجدد تصویر" به خاطر پرداختن به مفاهیم جدید و مطرح در حوزه علوم انسانی وهنرهمچون دیگری، بازتولید، قدرت ایماژ واحاطه شدن در دنیای تصاویر و کلیشه ها حایز اهمیت است وبه همین دلیل به فارسی بازگردانده شده است اگر چه مباحثی که در این نوشتار به طور اجمال به آن ها اشاره شده، بسیارگسترده است اما متن زیر می تواند سرنخ هایی را برای ادامه این مسیر دراختیار ما قرار دهد.

بارگذاری مجدد تصاویر
تصاویر، دریافت وکلیشه ها


یک جستجو و پرسه افکار

چشمانتان را ببندید وبه شهر های زیر فکر کنید، نترسید ای یک جلسه هیپنوتیزم نیست بلکه تنها یک تلاش است.
(اگر چه هیپنوتیزم می تواند ایده خوبی برای برنامه ریزی دوباره مغز باشد- من این اندیشه را در پایان مقاله دنبال خواهم کرد پس در این حالت بمانید).
دوباره چشمانتان را ببندید وبه شهر های زیر فکرکنید: تهران، رام الله وقاهره.
چه تصاویری در ذهن دارید؟

تصویر خاور میانه تاریخ بلندی دارد. نقطه شروع آن را می توان در کلیشه های شرق شناسان یافت، کلیشه هایی در مورد شرق رازآلود واحساس گرا و روح شیطانی بربرها ومسلمانان وحشی . تصاویری که در زمان حمله ترک ها به وین در اواخر قرن 16 بر روی مس حکاکی شده بودند. با ادامه حملات نظامی درقرن 17 و18 سیلی از آگهی ها و جزوا ت بر علیه ترکها همزمان با جنگ منتشر شد. دومین دور تهیه تصویر از خاور میانه به موازات حمله ناپلئون به مصر در سال 1798 اتفاق افتاد که در ها را به سوی شرق شناسان باز کرد. شرق شناسان، کسانی که ساکنین خاور میانه و محیط زندگی آنان را طبقه بندی می کردند وتوضیح می دادند. از آن زمان بازتولید بصری نه تنها عملی برای نگه داشتن عقاید جدید بود بلکه وسیله ای برای تثبیت این عقاید وابزاری برای سلطه بود. تاریخ میان سرکوب گر وسرکوب شونده عمیقا با باز تولید بصری پیوند خورده است. تصویر، موضوع را تنزل می دهد وساده سازی می کند درحالی که نقش بیننده را ارتقا می دهد. در حال حاضر آن چه باز تولید ذهنی نقاشان بوده است، فرایند روزمره رسانه ها گشته است، فرایندی که عینی پنداشته می شود.چونان تصویر خاورمیانه. چگونه این فرایند تولید پایان می گیرد؟
پیش از همه، اجازه دهید آن چه راکه ما ازکلمات "تصویر"و "ایماژ" (انگاره) در نظر داریم توضیح دهیم. تصاویر، بیرونی، مادی و وسیله ای برای توصیف عینی می باشند. " ایماژ" ها اما درونی وتخیلی ومحصول فرایند برچسب زدن وتبدیل ادراک به کلیشه هستند. همچنان که بلتینگ بیان می کند، سه تفاوت مختلف در عملکرد تصویر وجود دارد:
تصویر به عنوان منبع اطلاعات
تصویر به عنوان حامل احساسات
و همچون حاملی برای خواهش و غرض مخصوصا درزمینه سیاسی
ترکیب این سه عملکرد خصلت فریبکارانه تصویر را مخفی می کند.
والتر لیپمن، پیشگام علوم ارتباطات ورسانه ها، روشی را که ما جهان را بدان وسیله می بینیم این گونه خلاصه می کند:
" این گونه نیست که ما در ابتدا ببینیم و بعد چیزها را معنا کنیم بلکه ما ابتدا معنا می کنیم وسپس می بینیم."
پیش گزینش ودریافت دو موضوع مهمی که بر همه ما تسلط دارند و هیچ کس نمی تواند خود را از آن رها سازد. اصولا دریافت گزینشی امری کاملا طبیعی است. همان گونه که ما نیاز به وسیله ای داریم که راهمان را در این دنیای آشفته پیدا کنیم. وسیله ای که گاه بی ضرر است، به شرطی که خصلت ساده سازش را فراموش نکنیم وگاهی خطرناک، زمانی که می ایستیم تا به پشت پرده نگاه کنیم وپیامی را که دریافته ایم ، منعکس نماییم. پیش از آن که قضاوت ویا محکوم کنیم.
در دهه های اخیر ما پیروزی تصاویر تکنیکی و اشاعه آن را تجربه کرده ایم، تصاویری که شیوه های دریافت ما را به چالش می کشند. مکان هایی که به لحاظ جغرافیایی مایل ها از ما دور هستند اما هر عصر وارد اتاق نشیمن ما می شوند و این نزدیکی افسانه ای می تواند هرلحظه با دکمه ای خاموش شود. رابطه زمان/مکان در حال تغییر است. و ما می توانیم در رویدادها از یک فاصله ایمن درزمان واقعی مشارکت نماییم. افسانه و واقعیت درهم تنیده اند. ما این واقعیت را تنها درمواقع افراطی تشخیص می دهیم، زمانی که ما با مصایب وجنگ روبرو هستیم. تصویری که بر قرن 21 حکومت می کند و به وضوح از ایماژی جدید خبر می دهد. ما می توانیم صحنه نمایشی را که فاجعه 11 سپتامبر و همین طور جزیان زنده حملات بغداد وطوفان سونامی را به خاطر آوریم.
به خاطر اهمیت "کلمه" که در سال 1967به وسیله ریچارد ررتی دانشمند زبانشناس اظهار شد، ما حرکت به سوی رمزگشایی تصویررا به جای رمزگشایی متن تجربه می کنیم. جذابیت تصاویر تکنولوژیک افزایش می یابد بدون افزایش آگاهی درباره رمزگانی که دریافت می کنیم. ، آن ها ما را مقید می کنند در حالی که ما ذات آن ها را نمی شناسیم.
همچنان که تئوریست نظریه ارتباطات وی.فوسلر اظهار کرده است،"... به نظر می رسد تا به حال اندیشه های نظری به طور اساسی درباره پیامد های این فرایند وجود ندارد، این که چگونه تصاویر تکنولوؤیک را بخوانیم یا چگونه باید بخوانیم. در عوض آن ها روز و شب در خیابان ها، در اتاق کار ، در خانه بر سر ما ریخته می شوند. ".
با پیشرفت علوم انسانی وتمرکزبر روی اینجا واکنون، حس بینایی توجه بیشتری را نسبت به سایر حواس به خود جلب کرده است و مکان نخست را در ردیف مقیاس های حقیقت به خود اختصاص داده است. " چشم خردگرا" شاهدی در تقابل با "باور از پای در آمده" است. پرسپکتیو تک نقطه ای حلقه ارتباط میان رنسانس غربی وشیوه نفوذش بر نظام ارزشی و شیوه دیدن جهان است. توسعه تکنیکی و توانایی های روزافزون برای شکل دادن وکار کردن با تصاویر تکنیکی دلیل مهم برای سلطه ایماژ بر پیرامون ماست.
" تحول شمایلی یا تصویری"، موضوع مورد توجه علم فرهنگ را نباید همچون مدی زودگذر انگاشت بلکه باید آنرا گام هایی به سوی توسعه رشته های مختلف علمی دانست.

تنها در ذهن توست...

برای بیان تغییری که به وسیله تحول تصویری ذکرشد، هانس بلتینگ مورخ هنرعبارت معروف کتاب مقدس رابه این صورت با شرایط جدید تطبیق داده است
"در آغاز تنها تصویر بود"
تصاویر با رمزگان انتزاعی خود متقاعد کننده تر از زبان هستند. مطمئنا، زبان بیشتر قابلیت تفکیک دارد وامکانات کاملا بیشتری را برای شرح جزئیات پیشنهاد می کند ولی فاقد قدرت دریافت بی واسطه است. در شیوه ادراک ما، به محض ترکیب حس بینایی را با یک حس دیگر، حقیقت مسلم انگاشته می شود. گویی تصاویری که جهان را بر روی شبکیه ما نمایش می دهند(نقاشی یاعکس) چیزی جز واقعیت نیستند گرچه هر دو( نقاشی وعکس) تنها تقسیمات تاریک و روشن در فضای دو بعدی هستند. اما دریافت ما پیامد ساختار بسیار پیچیده و فرایند تفسیر است که ریشه در پیش فرض ها و خاطرات وتجربیات ما دارد .
مغز ما از دانش خود استفاده می کند و می تواند به عنوان یک نظام خود مرجع توصیف شود. نظامی که می تواند تصویر جهان را خارج از حدود اطلاعات موجود، شکل دهد. مغز مدلی از جهان را طراحی می کند و اطلاعات به دست امده را با آن مقایسه ومحتمل ترین راه حل را جستجو می کند. وجالب آن است که این فرایند رابه عنوان واقیعت، تفسیر می کند.
ما یاد گرفته ایم که جهان را نه به عنوان زمینه عکس بلکه جهان را از طریق عکس ببینیم در نتیجه تصویر دارای نقشی فعال می شود، نقشی که تاثیر می گذارد و بینش، زندگی و بودن ما را شکل می دهد. دنیای تصاویر، دنیای واقعی می شود، سطحی یخ زده از واقعیت.
اگر این واقعیت را اضافه کنیم که بشر گرایش به ساده سازی پیرامون خویش دارد تا در میان جریان پایان ناپذیر اطلاعات راهی بیابد، متوجه پیامدهای ادراک مفهوم "دیگری" می شویم.
زمانی که افکار ومشاهدات مربوط در این زمینه را خلاصه می کنیم، می توان گفت که ما به وسیله کارخانه بزرگ باز تولید احاطه شده ایم، که برای پیشرفت به چرخ های مذهب، تاریخ هنر و روانشناسی توسل می جوید.
تصاویر که در رابطه با یک رویداد در ذهن ما نگهداری می شوند وبه یک ایماژ تبدیل می شوند در مواجهه با رویدادی شبیه دوباره فرا خوانده می شوند.

پوشش خبری رسانه ها مثال مناسبی برای قدرت تصویر است، اگر ما از مکانیزم چرخه تولید تصاویروجریان فزاینده تصاویر تکنیکی وامکان بهره برداری از آن ها آگاه نباشیم، در حلقه تصاویری گرفتار می شویم.که عملکردشان کمتر انتقال اطلاعات است وبیشترتصدیق دیدگاه ها و تصورات موجود.
همچنان که بلتینگ بیان می کند، خطر در ترکیب سه عملکرد تصویر نهفته است: منبعی برای اطلاعات بودن، حاملی برای احساسات بودن وحاملی برای قصدی خاص.
نادیده گرفتن قدرت تصویر می تواند مصیبت آمیز باشد، چرا که ما احتیاج داریم که فهمی عمیق تر ازشیوه دریافت خود داشته باشیم ، فهمی عمیق تر تا به شیوه دریا فت وتفسیر هایمان آگاه باشیم ، نه تنها در موردعلم بلکه درمورد تولید تصاویر.زمان آن فرا رسیده است که ایماژهای جدیدی را در ذهنمان بپذیریم. زمانی برای شکستن سطح. ما به هیپنوتیزم برای برنامه ریزی مجدد دیدگاه هایمان مان احتیاج نداریم، بلکه به دریافتی هوشیارانه و پرسش ازدیدگاه های موجود احتیاج داریم. چشماننتان را باز کنید. زمان آن است که تصاویر را دوباره بارگذاری کنیم.

الیا رایان، فوریه 2006

No comments: